امیرکبیر دستپروردۀ قائممقام بود و به سبب ویژگیهای برجستۀ شخصیتیاش، در تاریخ دولتیان ایران خوش درخشید. واتسون، نویسندۀ انگلیسی، دربارۀ امیر مطالبی گفته که برازندۀ اوست: «در میان همة رجال اخیر مشرقزمین و زمامداران ایران، که نامشان ثبت تاریخ جدید است، میرزاتقیخان امیرنظام بیهمتاست، دیوجانوس روز روشن با چراغ در پی او میگشت. بهحقیقت سزاوار است که بهعنوان اشرف مخلوقات به شمار آید، بزرگوار مردی بود» (آدمیت، ص 3).
«درشت و تنومند، خوشقیافه، با سیمایی گشاده و هوشمند» بود، اهل ورزش و کشتیگیر و بسیار باهوش بود. همة کسانی که از خودی و بیگانه دربارۀ وی نوشتهاند، به «زیرکی و هوش فوقالعادۀ او و نیروی فکریاش» اشاراتی دارند (همان، ص 38). «بسیار پرکار بود. به همان اندازه پرکار بود که غیرت مسئولیت داشت، روزها و هفتهها میگذشت که از بام تا شام کار میکرد و نصیب خود را همان وظیفة مقدس میدانست و دشواریها و نیرنگها نیز او را از کار سست و دلسرد نمیکرد» (همان، ص 39). تمام وقت به گشودن مشکلات کشور دل میسپرد و خسته نمیشد. شاه که سراغ او را میگرفت، چنین جواب میگرفت: «دیشب از بس که نشستهام حالا ناخوش هستم، مشغولیات این غلام معلوم است. بیکار نمینشیند». عزم او در کار راسخ بود. وزیر مختار انگلیس بارها اظهار کرد که کسی نمیتواند امیر را از تصمیمش باز دارد. زمانی هم که متوجه میشد باید برای پیشبرد کارش نرمش نشان دهد، درنگ نمیکرد. اگر تصمیمات مقامات دولتی به نظر او مخالف منافع ملی بود، به حیلههای گوناگون از اجرای آنها سر بازمیزد، و این کاری است که چهار سال در ارزنهًْالروم به آن همت گماشت.
در راستی و درستی و فسادناپذیری و صداقت و صمیمیت او هیچکس تردید نکرد. کلنل شیل، وزیر مختار انگلیس و دشمن امیر، دربارة وی نوشته است: «پولدوستی…، که خوی ایرانیان است، در وجود امیر بیاثر است، به رشوه و عشوة کسی فریفته نمیشود». پولهایی را که جهت رشوه به وی دادند و نپذیرفت خرج کشتنش کردند. حرف بیمغز و فکر کممایه نداشت، کوتاه میگفت و کوتاه مینوشت و خودش نیز ویژگی خود را میشناخت که میگفت: «…بلدیت به احوال من دارید که خلاف اسلام حرف بیمایه و بیمغز نمیتوانیم به زبان بیاوریم چه جای اینکه بنویسیم» (همان، ص 40).
«رفتاری متین و سنگین» داشت. کم میخندید. چشمانی سخت نافذ داشت، زمانی که امیرنظام بود سربازان جرئت نگاه کردن در چشم او نداشتند. مناعت طبع داشت و خودپسند نبود. هرگز به خواری تن نداد و از این نظر شباهت بسیاری به قائممقام داشت. رفتار متکبرانه را از احدی تحمل نمیکرد. اتکا به نفس داشت و هنگام خطر بر اعصاب خود مسلط بود. حقشناس و نمکشناس بود. هیچ وقت لفظ «مولای من» دربارۀ قائممقام از زبانش نیفتاد.