امیرکبیر سردار ایران

امیرکبیر سردار ایران

۸ مطلب با موضوع «زندگی امیرکبیر» ثبت شده است

امیرکبیر دست‌پروردۀ قائم‌مقام بود و به سبب ویژگی‌های برجستۀ شخصیتی‌اش، در تاریخ دولتیان ایران خوش درخشید. واتسون، نویسندۀ انگلیسی، دربارۀ امیر مطالبی گفته که برازندۀ اوست: «در میان همة رجال اخیر مشرق‌زمین و زمامداران ایران، که نامشان ثبت تاریخ جدید است، میرزاتقی‌خان امیرنظام بی‌همتاست، دیوجانوس روز روشن با چراغ در پی او می‌گشت. به‌حقیقت سزاوار است که به‌عنوان اشرف مخلوقات به شمار آید، بزرگوار مردی بود» (آدمیت، ص 3).

«درشت و تنومند، خوش‌قیافه، با سیمایی گشاده و هوشمند» بود، اهل ورزش و کشتی‌گیر و بسیار باهوش بود. همة کسانی که از خودی و بیگانه دربارۀ وی نوشته‌اند، به «زیرکی و هوش فوق‌العادۀ او و نیروی فکری‌اش» اشاراتی دارند (همان، ص 38). «بسیار پرکار بود. به همان اندازه پرکار بود که غیرت مسئولیت داشت، روزها و هفته‌ها می‌گذشت که از بام تا شام کار می‌کرد و نصیب خود را همان وظیفة مقدس می‌دانست و دشواری‌ها و نیرنگ‌ها نیز او را از کار سست و دلسرد نمی‌کرد» (همان، ص 39). تمام وقت به گشودن مشکلات کشور دل می‌سپرد و خسته نمی‌شد. شاه که سراغ او را می‌گرفت، چنین جواب می‌گرفت: «دیشب از بس که نشسته‌ام حالا ناخوش هستم، مشغولیات این غلام معلوم است. بیکار نمی‌نشیند». عزم او در کار راسخ بود. وزیر مختار انگلیس بارها اظهار کرد که کسی نمی‌تواند امیر را از تصمیمش باز دارد. زمانی هم که متوجه می‌شد باید برای پیشبرد کارش نرمش نشان دهد، درنگ نمی‌کرد. اگر تصمیمات مقامات دولتی به نظر او مخالف منافع ملی بود، به حیله‌های گوناگون از اجرای آنها سر بازمی‌زد، و این کاری است که چهار سال در ارزنهًْ‌‌الروم به آن همت گماشت.

در راستی و درستی و فسادناپذیری و صداقت و صمیمیت او هیچ‌کس تردید نکرد. کلنل شیل، وزیر مختار انگلیس و دشمن امیر، دربارة وی نوشته است: «پول‌دوستی…، که خوی ایرانیان است، در وجود امیر بی‌اثر است، به رشوه و عشوة کسی فریفته نمی‌شود». پول‌هایی را که جهت رشوه به وی دادند و نپذیرفت خرج کشتنش کردند. حرف بی‌مغز و فکر کم‌مایه نداشت، کوتاه می‌گفت و کوتاه می‌نوشت و خودش نیز ویژگی خود را می‌شناخت که می‌گفت: «…بلدیت به احوال من دارید که خلاف اسلام حرف بی‌مایه و بی‌مغز نمی‌توانیم به زبان بیاوریم چه جای اینکه بنویسیم» (همان، ص 40).

«رفتاری متین و سنگین» داشت. کم می‌خندید. چشمانی سخت نافذ داشت، زمانی که امیرنظام بود سربازان جرئت نگاه کردن در چشم او نداشتند. مناعت طبع داشت و خودپسند نبود. هرگز به خواری تن نداد و از این نظر شباهت بسیاری به قائم‌مقام داشت. رفتار متکبرانه را از احدی تحمل نمی‌کرد. اتکا به نفس داشت و هنگام خطر بر اعصاب خود مسلط بود. حق‌شناس و نمک‌شناس بود. هیچ وقت لفظ «مولای من» دربارۀ قائم‌مقام از زبانش نیفتاد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۸ ، ۰۱:۳۹

امیرْ جهاندار و دادگر و در پی ترقیّات دولت و ملت و آباد کننده خانه رعیت و همه هَمّش شرف ایرانیّت بود تا جایی که روزی او را خبر دادند شخصی ده دیزی پر کله را روی کله گذارده و درکوچه که راه می رود سَرین (کفل) را می چرخاند. او را خواست و فرمود: اگر دیگر چنین رفتاری کرده شکمت را پاره می کنم. مَحرمانش عرض نمودند: این پهلوانی و نیروی بدنی خود را جلوه می دهد، گناهی ندارد. فرمود: چنین نیست. سُفَرای خارجه در طهران رفتار او را نقش برداشته به اروپا می فرستند و در تماشاخانه های فرنگ می نمایند که رفتار جنس ایرانی لغویاتی است و در خور استقلال نیستند و من می خواهم رحجان اشرفیّت و اکملیّت و نجابت ایرانی را بر تمام عالم مُبرهن دارم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۸ ، ۱۷:۵۵

در کتاب یکی از بزرگان انگلیس است که سفیرش در ایران گفت: روزی سواره در خیابان طهران می گذشتم، دیدم امیر باکوکبه جلالش می گذرد. پیاده شدم. امیر ملتفت شد. ایستاد تا به او رسیدم. با یکدیگر به بازدید ساختمان قراول خانه ها رفتیم. دیدم بالای هر قراول خانه پرچم ایران است. پرسیدم: مگر اینجا طهران و مرکز ایران نیست؟ گفت: چرا. گفتم: برای نشان دولت یک بیرق کافی است. این همه بیرق از چیست؟ گفت: آن قدر بیرق از ایران بلند کنم که بیرق شما در آن میان گم شود، دیدم عجب کلّه غیور و بلند همتی دارد.

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۴۵

« در نامه های سابق اطلاع داده بودم که اوضاع عمومی حکایت از این می کند که نفوذ امیر نظام کاهش گرفته است. ولی بعید بود که دولتش به این زودیها ساقط گردد. دیشب به فرمان شاه گارد سلطنتی که از چهارصد نفر تشکیل می شود، احضار گردیدند و امنای دربار نیز به کاخ پادشاه آمدند. به دنبال آن به امیر نظام پیغام رفت که: از مسئولیت وزارت معاف است، ولی همچنان امارت نظام را به عهده خواهد داشت. در نظر مردم حادثه ای نامنتظر بود، همچنین برای خود امیر نابهنگام؛ چه تا دیروز مقامش استوار بود. برانداختن دولت امیر نظام بیشتر نتیجه توطئه و نیرنگ اندرون شاه است که در رأس آن مهدعلیا مادر شاه قرار دارد، گر چه امیر داماد اوست. برخی کیفیات خارجی نیز در آن مؤثر افتاد. صدراعظم تازه هنوز گمارده نشده، اما چنانکه چند ماه پیش اطلاع داده بودم، و حالا محرمانه آگاه گردیدم، میرزا آقاخان اعتمادالدوله به جای امیر نظام خواهد نشست.... نامزد دیگر صدارت مستوفی الممالک است؛ رفتارش محترمانه است و در فن مالیه مهارت دارد. اما از جهات دیگر شخصی نیست که بتواند مقام صدارت را به عهده بگیرد».
   
گزارش شیل در حد خود درست است. ضمناً عزل امیر غیر منتظره نبود. در نامه های امیر به شاه دیدیم که زمینه عزلش فراهم گشته و او خود در انتظارش بود. نکته دیگر اینکه در آن گزارش و دیگر گزارشهایی که وزیر مختار به لندن فرستاده، پاره ای حقایق را اصلا متذکر نگردیده است. در این مورد خانوم وزیر مختار می نویسد: همان وقتی که شاه دستور احضار چهارصد تن گارد شاهی را داده بود، یکی از دوستان شوهرش شبانه نامه ای فرستاد و آن خبر سهمناک را رساند. یک ساعت بعد کاغذ دومش رسید که همه آن تدابیر احتیاطی علیه امیر نظام بوده است. اما تدابیری که هیچ ضرورت نداشت. به علاوه شیل توضیح نمی دهد که "برخی کیفیات خارجی که در عزل امیر مؤثر افتاد"، چه بوده است.
   
علاوه بر مهدعلیا و میرزا آقا خان نوری که ارکان توطئه عزل امیر را می ساختند - در صدرالتواریخ نام میرزا یوسف مستوفی الممالک نیز برده شده است. و مأخذ نوشته صدرالتواریخ گفته میرزا جبار پیشخدمت مخصوص است؛ این اندازه می دانم که مستوفی الممالک چندان میانه خوبی با میرزا تقی خان نداشت، گر چه امیر نسبت به او مهربان بود. اما شرکت او در قضیه عزل امیر بر ما روشن نیست.
   
شاه به یاد وزیرش می گریست. چون از دیدارش شرمنده می گشت، از او پرهیز می جست. به او می گوید: «قلب من آرزوی شما را می کند»، تا هستم و هستی دوستت دارم، اگر کسی بد شما را بگوید «پدرسوخته ام اگر او را جلو توپ نگذارم»؛ بیا «من و شما یکی باشیم و با هم کار کنیم»! شمشیر خود و حمایل گردنش را باز کرد به او فرستاد: «برای خدا آنها را قبول کنید و فردا بیائید مرا ببینید». این بیان به عواطف شاه و وزیر نمی ماند، اما سخنانی است که شاه نوشته. معلوم است در درونش خلجانی بود زاده جنگ شور و عاطفه و ادراک با سیاست و تلقینات ذهنی درباریان.اینکه می نویسد: « ای کاش هرگز پادشاه نبودم... که چنین کاری بکنم »، نشانه ای است از ناتوانی نفسانی شاه که نمی توانست اراده خود را بر اطرافیانش تحمیل گرداند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۸ ، ۲۳:۱۷

بنای اولیه باغ فین به پیش از اسلام باز می گردد و قدمتی همسن با تمدن تپه سیلک دارد.

چشمه جوشانی که در قسمت بالای باغ جاری است، این منطقه را به یک فضای زیستی مناسب بدل ساخته است. کمی پایین تر از باغ فعلی و به سبب وجود چشمه ای دیگر، باغی وجود دارد که در پی وقوع زلزله ای در سال 982ه ق به دستور شاه عباس صفوی، باغی در مکان فعلی ساخته شد که در حقیقت قمستی از باغ قدیمی به شمار می آمده است. بعدها به سبب آشفتگی در کشور، باغ فین از رونق افتاد تا این که در سال 1135 ه ق به دستور کریم خان زند باغ احیاء و عمارتی به نام خلوت کریم خانی در ضلع جنوبی باغ ساخته شد. در سال 1192 ه ق زلزله ای دیگر مجددا آسیبهای جدی به باغ وارد آورد که در سال 1200 ه ق اقداماتی برای مرمت باغ صورت گرفت و در سالهای بعد فتحعلی شاه قاجار در تعمیر و ترمیم باغ کوشید و ساختمان شتر گلوی فتحعلی شاهی را در ضلع جنوب غربی باغ به اضافه حمام سلطنتی بزرگ را در مجاورت حمام اولیه ساخت. در دوران مشروطیت نیز آشفتگی ها موجب شد باغ مورد دستبرد قرار بگیرد و اشیای گرانبهایی به یغما برود. واقعه قتل امیر کبیر نیز موجب شده بود این باغ از رونق بیفتد؛ اما سالهای بعد این باغ دوباره باز سازی شد.

دیوار و برجها

مجموعه باغ فین حدود 25 هزار متر مربع مساحت دارد. سر در رفیع ورودی به باغ در دوره صفویه ساخته شده است. این بنا 2 طبقه دارد که طبقه پایینی ، شامل هشتی، دالان ورودی باغ و اتاقهای جانبی است. طبقه بالا شامل یک سالن وسیع است که چشم انداز خوبی بر اطراف و از جمله بر باغ دارد و دارای درهای مشبک زیبایی است. در اطراف باغ از جمله در طرفین سردر، دیواری به ارتفاع 5 و 6 متر و نیز 7 برج دیده می شود.

در مقابل اتاق شاه نشین حوضچه زیبایی ساخته شده است که منافذ متعدد و منظمی دارد که آب چشمه سلیمانیه فین به طرز جالبی در آن فوران می کند.

حمامها

در قسمت جنوبی باغ 2 حمام وجود دارد که به حمام کوچک و بزرگ معروف است. حمام کوچک از آثار دوره صفویه است و همراه با بنای اولیه باغ فین بنا شده است. حمام بزرگ نیز در دوران قاجار ساخته شده است. حمام بزرگ مخصوص امرا و حمام کوچک به استفاده خدام اختصاص داشته است. در هر یک از حمامها قسمتهایی شامل ورودی گرمخانه، آب نما، خزینه، محل نظافت و سربینه (رختکن ) به چشم می خورد. کانال هایی برای تعویض آب خزینه ها و حوضچه های در کف حمامها وجود دارد. ماسک آهک یا ساروج عایقهای رطوبتی هستند که دیوارهای حمام با آنها ساخته و یا پوشیده شده اند. امیر کبیر نیز در گرمخانه حمام کوچک و در کنار حوض مرمرینی که در میان گرمخانه وجود دارد به قتل رسید.

چشمه سلیمانیه

این چشمه که منسوب به حضرت سلیمان (ع) است، در پشت باغ فین و در قسمت غربی آن وقاع شده است. در حقیقت آبادانی و سرسبزی باغ فین مدیون آب این چشمه است؛ البته نبایدهنر منحصر به فرد جریان سازی آب چشمه را در باغ فین فراموش کنیم. به طوری که به این منظور از اختلاف سطح و شیب زمین باغ برای فوران آب در شتر گلوها و فواره ها با ظرافت خاصی استفاده شده است. همچنین با پله پله کردن مسیر آب، به سرعت آن افزوده شده است و پر سر و صدا شدن آب، زیبایی مسیر را دو چندان ساخته است. بر روی مظهر (محل بیرون آمدن آب چشمه ) ساختمانی بنا شده که قسمت شرقی آن در زمان شاه سلیمان صفوی و بخش غربی در سال 1329 ه ش از سوی بازرگانان کاشانی ساخته شده است.

شترگلوها

پس از ورود به باغ و گذشتن از خیابان مصفایی با درختان سرو سر به فلک کشیده که در وسط آن نهر آب یا فواره های فیروزه ای با آب در حال فوران قرار گرفته، اولین ساختمانی که جلب توجه می کند بنای شتر گلوی   عباسی است . در جلوی این بنا که به دستور شاه عباس ساخته شده، حوض وسیعی دیده می شود و در پشت این بنا نیز حوضچه ای دیگر قرار گرفته که از کف آن آب فوران می کند. این بنا در 2 طبقه ساخته شده و به گونه ای است که از هر طرف باغ می توان به آن وارد شد. در میان این ساختمان نیز حوضچه ای قرار دارد که آب چشمه با طرح جالبی موسوم به «شترگلو» در آن فوران می کند. روی دیوارها و سقف این بنا آثار نقاشی دوره صفوی با تصاویر از شکار گاه و شاهزادگان وجود دارد. این ساختمان در گذشته 3 طبقه بوده و طبقه بالای آن نیز به شکل کلاه فرنگی بوده است.

یک بنای دیگر به نام شتر گلوی فتحعلی شاهی نیز در جنوب باغ فین قرار دارد. این بنا نیز به دستور فتحعلی شاه ساخته شده است و 2 حیاط خلوت دارد و کف صفه با سنگ مرمر مفروش و سقف آن نیز به طرز جالبی نقاشی شده است.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۸ ، ۲۲:۲۴

معروف است سُفَرای روس و انگلیس و عثمانی، قوسِ صعودِ امیر را که دیدند وقتی برای او پیغام دادند که ایران به خودی خود نمی تواند حدود خویش را نگاه دارد و باید به دستور دُوَل همجوار رفتار کند. امیر مجلسی فراهم آورد و پنج صندلی گذارد و آن ها را وعده خواسته یک صندلی را بالای مجلس خالی گذارد و چهار صندلی را خود و سه سفیر نشست.

آن گاه فرمود: درست سخنی گفته اید. ما هم محتاج معلمی هستیم، اما چون قوانین شما مختلف است، ما از یک دولت بیش نمی توانیم بپذیریم. حالی از شما سه نماینده یکی را انتخاب کنید از خود برای معلمی ما و روی آن صندلی نشسته و هر چه قانون دولت متبوعه اوست بگوید ما می شنویم. هرسه به هم نظر کردند و به وا سطه رقابتشان به همدیگر راضی نشده صرف نظر کردند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۱۰

روزی امام جماعتی، نامه ای به امیر فرستاد به این مضمون که حاکم نطنز به مردم ظلم می کند و... امیر به فرستاده اش گفت: میرزا ابوالقاسم را بگو، اگر دیگر چیزی نوشته، اخراج بَلَدت می کنم. تو هم اگر کاغذش را آوردی سیاست می شوی. پیغام امیر را که امام شنید، شرحی سخت و بد به امیر نوشت که پس مظلوم کجا رود و به همان آدم داد بِبرد. و او کاغذ را برد. منتهی خط ها را گشوده و دیده و جرأت خواندن نکرد.

امیر پرسید: چیست؟ گفت: عریضه میرزا ابوالقاسم است. فرمود: بخوان. منشی سر به زیر انداخت. امیر به تغیّر گفت: بلکه فحش داده، بخوان. منشی خواند. گفت: جوابی با احترام زیاد بنویس و فرداشب را به شام دعوتش کن. جواب را که آوردند، اصحاب امام گفتند: نرو، می خواهد از همان جا اخراج بلدت نماید. امام فرمود: چنین نیست و رفت. امیر کمال احترام را به امام گذارده و گفت: از کاغذ اول چنین پنداشتم که به هوای ریاست شخصی نوشته ای، ولی خطِّ دوم را که دیده ام قصدت فریاد رسی مظلوم بوده، ممنون شدم و حاکم نطنز را عزل و ادب کردم و البته هرجا ستمدیده دیدی به من آگاهی ده و رسیدگی به مظلومین فریضه اولیای دولت است و محتاج به بست و بقعه و شفیع و رقعه نیست.

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۷ ، ۱۸:۳۸

امیر چنین ملّت دوست بود که گزارش همه مدارس ایران را بِدو می دادند. فلان طلبه چراغ شبش به مطالعه می سوزد یا خاموش است تا هر عالِمی را به میزان علم و عملش بشناسد. محاکمه یکی از خویشانش را با بیگانه، به عالمی بزرگ محترم رجوع نموده. عالمْ جاهل از دیانت واقعی امیر بود. به خوش آمد امیر رفته نظریه اش را در آن محاکمه محرمانه پرسیده بود. آن گاه امیر بی اعتنایی کرده و او را از حکومت منع فرمود.

به عهد امیر هیچ فرمانگذار ایالتی را جرأت نبود یک دسته گل یا دانه بِهْ و نارنج هدیه احدی را بپذیرد، چه رسد مرغ و برّه و... شتاب در سدّ ابواب تجارت خارجه اش تا جایی بود که سنگ چخماق تفنگ را دانه ای یک پول از خارجه می آوردند. سیصدتومان اجرت بیست نفر پیاده گردان داد، رفتند از صحرای ارومی سنگ چخماق جُسته بیاوردند و گفت: یک پول ایران نباید از مملکت بیرون رود ولو به مدت بیست سال باشد
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۷ ، ۱۴:۰۸