اصلاحات سیاسی در دوره صدارت امیرکبیر
استعمارگران واقف بودند که اگر کادر رهبری یک مملکت سالم باشد، روابط خارجی آن کشور را به نفع ملت و مملکت تنظیم کرده و اجازه غارت و چپاول را به دزدان خارجی نخواهد داد؛ بنابراین آنان پیشازهرچیز در داخل کشورهایی که به آنها به دیده طعمه مینگریستند، فساد عمیق داخلی را ترویج میکردند و نیز، برهمین اساس شرط اول نجات یک ملت و دولت از چنگال استعمار، درواقع اصلاح داخلی و آمادهکردن زمینههای استقلال و اتکاء به نفس بود؛ چنانکه مثلا اگر امیرکبیر میخواست بدون تغییر در این وضعیت نامناسب داخلی به جنگ استعمار برود، همین کسانی که میبایست به کمک آنها استعمار را به زانو درمیآورد، درواقع پیش از هرچیز خود او را از پای درمیآوردند. لذا امیر در عرصه سیاسی به اصلاحاتی اقدام کرد که عمدهترین آنها را به شرح زیر میتوان برشمرد.
1ـ تمرکز قدرت یا مبارزه با ملوکالطوایفی:
یکی از حربههای موثر استعمار در راه تحصیل نفوذ بیشتر و سلطه عمیقتر، تضعیف قدرت حکومت مرکزی کشورهای مورد استعمار است. گرانت واستون، منشی سفارت انگلیس در تهران، مینویسد: «در این هنگام آشکارا پیشبینی شد که دوره حکومت قاجار به زودی سپری و ایران تجزیه خواهد شد.»
وقتی امیرکبیر زمام امور را به دست گرفت، کشور ایران جز در چند ایالت بلوچستان، افغانستان و ترکستان، در تمامی مناطق دچار اختلاف داخلی و کشمکش میان قدرتهای محلی شده بود؛ چنانکه ناامنی تمامی نواحی غرب (بروجرد و کردستان) و جنوب (بوشهر، دشتستان و نیز کرمان، رفسنجان و یزد) و همچنین شرق و شمال (خطه خراسان) کشور را فراگرفته و فتنه همچون سرطان شهرهای شمالی و شمالغربی کشور را درنوردیده بود.
2ـ تجدید آرامش و امنیت:
امیرکبیر در چنین وضعیتی برای اعاده امنیت و بسط نفوذ و قدرت دولت به سراسر کشور، با پشتکار و جدیتی شایان ستایش دست به کار شد. او برای رامکردن یاغیان و سرکوب تجزیهطلبان و حفظ مملکت از تجزیه و ملوکالطوایفی، از هیچ اقدامی فروگذار نکرد. امیر در مدت کوتاهی تمام شورشهای جنوب را علیرغم وسعت و عمقی که داشت سرکوب نمود و سراسر آن منطقه را در کنترل دولت مرکزی درآورد. این موفقیت بهقدری اعجابآور بود که وزیرمختار انگلیس بعد از آنهمه گزارشها که قبل از آن تاریخ راجع به ناامنی و هرجومرج منطقه جنوب به وزارت امورخارجه انگلیس داده بود، با یاس و ناامیدی به پالمرستون، وزیرخارجه انگلیس، مینویسد: «سالیان درازی است که منطقه فارس بهطوریکه اکنون تحت اطاعت حکومت مرکزی میباشد مطیع نبوده است.»
سران بلوچ در سیستان و بلوچستان، به تاثیر از تحریکات انگلیس بهخاطر هندوستان مبنی بر جداکردن این مناطق از ایران، سر به شورش و یاغیگری برداشته بودند. امیر با ایجاد هنگهای سواره و ساختن پاسگاه ها و قراولخانههای فراوان و مستحکم و مجهز، سرتاسر آن منطقه را چنان آرام ساخت که انگلیسی ها را بهکلی از رسیدن به هدف خویش مایوس نمود.
سرسختترین یاغیان و آشوبگران، ترکمن های شمال بودند که در اثر یاغیگری و چپاول آنان، آرامش و امنیت بهکلی از شمال ایران رخت بر بسته بود اما امیر آنها را نیز با اعزام قشون و تهدید، به زیر نفوذ کشید؛ چنانکه دو تیره «یموت» و «تکه» بدون زدوخورد تسلیم شدند و فقط تیره «گوگلان» که در دشت گرگان بودند و جاسوسان و ماموران انگلیسی در میان آنها نفوذ بیشتری داشتند، به تحریک و ترغیب آنها مقاومت نمودند؛ که سرانجام در مقابل نیروهای دولتی شکست خورده و تسلیم گردیدند. نماینده سیاسی روس در تاریخ هشتم صفر 1266.ق خبر این موفقیت دولت را ضمن نامهای که به روسیه ارسال داشته، چنین گزارش داده است: «. . . در شانزدهم محرمالحرام عساکر پادشاهی در محل موسوم به قراشیخ، فتح عظیمی نموده و پنجهزارتن ترکمن را که بر سر اردوی شاه حمله آورده بودند شکست فاحشی داده، پس از چنین نصرت، گوگلانی ها شرایط اطاعت را نسبت به سردار عساکر منصوره به عمل آوردند. . . .»
امیر با ساختن چند قلعه محکم و مجهز در نقاط حساس ترکمنصحرا و ساختن سد بزرگ گرگانرود، زمینه اشتغال ترکمنهای بیکار به کشاورزی را فراهم آورد و سراسر منطقه را چنان امن و آرام نمود که روزنامه وقایع اتفاقیه در شماره بیستوهشتم خود، درباره امنیت آن منطقه چنین نوشت: «امنیت ترکمنصحرا بهحدی است که یکنفردونفر از اردو به استرآباد و از استرآباد به اردو آمدورفت مینمایند و اگر مالی از اردو در صحرای ترکمانان گم بشود، ترکمانان پیدا نموده میآورند در اردو و جارکشیده به صاحبش میرسانند.»
همچنین فتنه باب و آشوب بهائیها را که در سراسر کشور و مخصوصا در شمال به قدری وسیع و عمیق بود که اگر با زمامداری امیرکبیر مصادف نمیشد به احتمال زیاد تجزیه کشور و بهوجود آمدن یک دولت نامشروع، دستنشانده و عامل استعمار را در خاک ایران در پی میداشت سرکوب کرد؛ بهویژهآنکه این فتنه از سوی انگلیسیها حمایت میشد و آنها به علیمحمد باب به طعنه Mr. Door (آقای در) میگفتند، دری که از طریق آن به متد و روش قدیمی و همیشگی فرقهسازی خود پرداختند و این فتنه و آشوب را به سراسر ایران گسترش دادند که نابودی نفوس بیشماری را به دنبال داشت تا آنجا که بابیان حتی قصد جان امیر را کردند.
3ـ سیاست موازنه منفی:
آنچه امیر انجام میداد در اجرای سیاست ملی و استقلالطلبانه خویش بود. رفتار شخصی امیرکبیر با سفرای خارجه مقیم تهران سیاست مدارا و بیطرفی بود؛ بهاینمعناکه نه با آنها ضدیت میکرد و نه تسلیم آنها میشد، از خود هیچوقت تمایل خصوصی که موجب فعالیت و رقابت سیاسی باشد به هیچ یک از بیگانگان نشان نمیداد و واستون در تاریخ خود راجع به میرزاتقیخان امیرکبیر چنین مینویسد: «میرزاتقیخان امیرنظام یگانه کسی است که دست اجانب را از دخالت در امور داخلی ایران در مدت صدارت خود کوتاه نمود و یگانه مردی بود که توانست بدون دخالت اجانب مسائل غامض ایران را حل و عقد کند. در زمان او احدی قادر نبود با عمال اجانب روابط خصوصی داشته باشد. تمام مامورین دولتی را غدغن نمود با خارجیها ایجاد رابطه کنند. این افتخار برای او بس که در زمان او هیچ یک از همسایگان نتوانستند در امور داخلی دخالت کنند و یا به حقوق سیاسی آن تجاوز نمایند. امتیاز شمال را از دست روسها بیرون ساخت و مستقیما زیر نظر دولت ایران قرار داد. روسها را از ساختن بیمارستان در استرآباد بازداشت که معمولا استعمارگران برنامههای استعماری خود را در لوای ساختن بیمارستان و مدرسه و پخش دارو پیاده میکنند.»
وقتی انگلیسی ها تقاضای ایجاد و افتتاح کنسولگری در استرآباد نمودند، امیر جلوگیری از ساختن بیمارستان به وسیله روس ها را بهانه قرار داد و گفت: وقتی من به آنها چنین اجازهای را نمیدهم، این چه حق و امتیازی است که انتظار دارید در چنین منطقهای که نزدیک روسیه است برای شمال قائل شوم.
امیرکبیر مصونیت جزائی خارجیان را منسوخ کرد و آزادی تجارتیای را که روسها با استفاده از عهدنامه ترکمنچای به دست آورده بودند و انگلیسیها به موجب عهدنامه 1257 و با استناد به اصل دولتهای کاملةالوداد آن را بهزور گرفتند، عملا بیخاصیت ساخت. دولت فرانسه هم با استفاده از شرایط موجود، استفاده از قانون آزادی تجارت و استفاده از حقوق دولتهای کاملةالوداد را تقاضا نموده بود که امیرکبیر آن را نپذیرفت و در نتیجه سفیر فرانسه از ایران قهر کرده و به کشور خود مراجعت نمود و البته امیر همچنان حاضر به انعقاد چنین قراردادی نشد.
امیرکبیر حوزه نظم، قانون، تامین عدالت و درواقع آنچه را که به «نظم میرزاتقیخانی» معروف شد بسیار وسیع میدید. او از این نظم، نوعی قانونمندکردن قدرت خودکامه و به ضابطهکشیدن هر نوع بیضابطگی را مدنظر داشت و بهجد در راه آن ایستاده بود. امیر نظم را در تمام کارها جستجو میکرد، هم در سیاست، هم در اجتماع و هم در فعالیت اقتصادی.
میرزاآقاخان نوری دشمن شمارهیک امیر و قاتل او در نامهای به برادرش آورده است: «. . . حالت امروز ایران دخلی به شلوغکاری و هرزگی عهد خارج میرزاآغاسی مرحوم ندارد. کار، نظم و حساب به هم رسانیده . . . .»
دیگر از اصلاحات سیاسی امیرکبیر، رسیدگی به موضوع تحصن و پناهندهشدن اتباع ایرانی به سفارتخانههای خارجی بود؛ بهاینمعناکه برخی افراد ایرانی همینکه مرتکب خطا شده و مورد بازخواست قرار میگرفتند، برای رهایی خود فورا به یکی از سفارتخانههای مقیم تهران رفته و در آنجا تحصن میجستند. بدیهی است هیچ اقدامی برای احضار و جلب این قبیل اشخاص، نظر به امکان اهانت به سفارتخانه میسر نبود. استمرار این رویه، از نظر امیرکبیر، ناشایسته بود؛ چرا که اثرات خوبی نداشت و محمل عواقب وخیمی بود. بنابراین امیر با سفرای خارجه مقیم ایران مذاکرات مفصلی به عمل آورد و با ادله و استدلال آنها را مجبور ساخت از حمایت و پناهدادن اتباع ایرانی که مرتکب خطا و جرمی شدهاند خودداری نموده، متحصنین را در صورت اخطار دولت ایران فورا تسلیم نمایند.